اردشیر دوم (ارشک )(اردشیر منمون) پادشاه هخامنشی
دهلران پی سی
سایت جامع علمی ,آموزشی,فرهنگی و تفریحی

اردشیر دوم یا ارشک یا اردشیر منمون پادشاه هخامنشی، پسر بزرگ داریوش دوم و پروشات بود که پس از مرگ پدر در سن چهل سالگی به سلطنت رسید. یونانی‌ها وی را منمون به معنی باحافظه خوانده‌اند زیرا چنانکه می‌نویسند حافظه‌ای فوق العاده داشته‌است.[۲] سلطنت او در عین آنکه آگنده از توطئه و طغیان و جنایت بود، به سبب اوضاع و احوال مساعد، در آنچه به روابط با دنیای غرب مربوط می‌شد، روی هم رفته، سلطنتی موفق بود.......

برتخت نشستن

در زمان داریوش دوم قدرت در اصل در دست پروشات یا پریزاتس، مادر اردشیر دوم بود. از سیزده فرزندی که پروشات برای شاه بدنیا آورده بود، تنها چند فرزندش زنده مانده بودند. پسر ارشدش که ارشک نام داشت و دخترش آمستریس، و کورش کوچک که چون در زمان سلطنت داریوش متولد شده بود، ولیعهدی را حق خود می‌دانست. مادر نیز ظاهراً نسبت به او علاقهٔ بیشتری نشان می‌داد. مرگ داریوش دوم چون زودتر از آنچه انتظار می‌رفت روی داد و پریزاتس نتوانست پسر محبوب خود کوروش را به ولیعهدی برساند. شاید شاه نیز با این نقشهٔ پریزاتس موافق نبود. به هر حال با مرگ او ارشک با نام اردشیر دوم به سلطنت رسید.[۴]

سلطنت اردشیر دوم، درست از روز تاجگذاری با سوءقصدی که برادرش کوروش کوچک در معبد آناهیتا در پاسارگاد نسبت به جان وی کرد و بی‌نتیجه ماند، در یک رشته توطئه‌های خونین و تمام‌نشدنی فرو رفت. فقط حمایت مادر اردشیر پریزاتس سبب شد که سوء قصدکننده، از حکم اعدام برهد و حتی به اصرار مادر والبته بعد از قول و قراری که جهت اطمینان شاه داده شد، اردشیر به کوروش اجازه داد به آسیای صغیر (بخش‌های غربی ترکیهٔ امروزی) و مقر حکومت خویش برگردد. کوروش هم که بلافاصله حرکت کرد، در لیدیه بدون تأمل سیزده هزار تن از سربازان یونانی را تازه با پایان یافتن جنگ پلوپونزوس بیکار شده بودند، استخدام کرد و برای حمله به ایران مجهز شد.[۴] در سال ۴۰۱ پیش از میلاد، تلاقی بین اردشیر دوم و برادرش کوروش کوچک در کنار دجله و در فاصلهٔ هفتاد کیلومتری از بابل در محلی که بعدها «خان اسکندریه» خوانده شد، رخ داد. جنگی سخت درگرفت. یونانیان روایت کرده‌اند که تفوق با سپاه کوروش بوده‌است ولی خود او در برخوردی متهورانه، که در معرکهٔ جنگ با اردشیر کرد، همراه با هشت تن از محافظانش کشته شد و اردشیر دوم هم در جنگ زخمی شد. با کشته شدن کوروش سپاهیان او متفرق شدند. چریک ده هزار نفری یونانی که بی‌سرپرست مانده بودند، توسط گزنفون کهنه سربازی که در گذشته شاگرد سقراط بود به یونان بازگردانیده شدند. در باب این بازگشت، بعدها گزنفون کتابی نوشت که اوضاع و احوال آن روز ایران را نشان می‌دهد.[۵] گزنفون تصویر جالبی از اوضاع نواحی واقع در سر راه ارائه می‌کند و لاف‌های یک سرباز کهنه کار هم در جای جای روایات هست ولی در عین حال ضعف و پریشانی امپراتوری را که اجازه می‌دهد تا این عده تجاوزگر بیگانه بدون هیچ گرفتاری از سراسر خاک آن بگذرند، نشان داده شده‌است.[۶]

وقایع دوران سلطنت اردشیر دوم

در دوران سلطنت اردشیر دوم، دربار، در میان یک سلسله، توطئه‌های پایان ناپذیر سیاسی و حرمسرایی، آگنده از حسادتها و اغراض، فرو رفته بود. آنگونه که از بعضی مأخذ پلوتارک بر می‌آید. رفتار شاه در نظر پارسی‌ها غالباً آمیخته با نوعی نجابت به نظر می‌رسید. البته ملاطفت و رأفتی هم که به او منسوب شده بود، به سبب درنده‌خویی عجیب جانشینش اردشیر سوم بود که در شقاوت کم‌نظیر به نظر می‌آمد. به هر حال از چنین خلق و خویی نباید توقع داشت که با وجود قدرت و مکنت که برایش حاصل بود، روزهای پایانی عمرش، خود را غرق در تلخی و ناامیدی نیابد.[۷]

قتل استاتیرا، همسر اردشیر دوم

در هر حال مرگ کوروش کوچک در داخل دربار همان اندازه که مایه اندوه و عزای پروشات (پریزاتس) مادر وی شد، برای استاتیرای یکم همسر اردشیر دوم، موجب خرسندی گشت اما استاتیرا جریمهٔ پیروزی و خرسندی خود را یکسال بعد در سال ۴۰۰ پیش از میلاد، با زهری که مادر اردشیر، پریزاتس به او نوشانید، پرداخت.[۸] اردشیر از شدت خشم و تأثر در عزای همسرش، فرمان داد که هرگز مادرش پیش چشم او ظاهر نشود اما باز در مواقع ضعف و درماندگی خویش مکرر از حضور و از راهنمایی مادر کمک جست. بعد از مرگ استاتیرا، شاه به اصرار مادرش، پریزاتس، دختر خویش آتوسا را به زنی گرفت و بعد نیز با یک دختر دیگر خویش به نام آمستریس نیز ازدواج کرد.[۷]

کامیابی در امور خارجی و ناکامی در امور داخلی

در امور داخلی ایران، سلطنت اردشیر دوم چیزی جز ضعف و سستی نشان نمی‌دهد و در مصر و آسیای صغیر و جزیرهٔ قبرس اغتشاشاتی روی داد که بخاطر ضعف قوهٔ مرکزی بعضی با سیاست و تدبیر رفع و برخی به پیشرفت شورشیان تمام شد و دولت ایران قبول کرد که باجی به ایران داده شود و در امور داخلی خود مختار باشند مثلاً قبرس پادشاهی انتخاب کرد و دربار ایران او را به رسمیت شناخت و مصر مستقل ماند اما در امور خارجی دوران سلطنت اردشیر دوران کامیابی ایران بود.[۹]

حمله شاه اسپارت به ایران


سکه داریک.

با کمکی که دولت اسپارت به کوروش کوچک کرد، روابط دربار ایران نسبت به دولت مذکور کدر شد و آتنی‌ها به ایران نزدیک شدند. پادشاه اسپارت از ده هزار یونانی که تازه از ایران مراجعت کرده بودند، استفاده کرده و بطرف آسیای صغیر (غرب ترکیه) روانه شده و قصد تسخیر ایران را کرد. ولیکن به زودی دولت ایران نقشهٔ او را عقیم کرد به این ترتیب که پول وافری را به یونان برای برانگیختن دول یونانی، بر ضد اسپارت فرستاد و طولی نکشید که جنگ مابین دول یونانی تِب و اسپارت در گرفت و سپاه اسپارتی مجبور شد، برای شرکت در جنگ داخلی به یونان بازگردد. پادشاه اسپارت هنگام بازگشت گفته بود «من را سی هزار تیرانداز ایرانی بیرون می‌کند.» اشارهٔ او به سکه‌های طلای ایران موسوم به دریک است که در یکطرف آن صورت تیرانداز ایرانی نقش بسته‌است.[۱۰]

عهد نامه آنتالکیداس

نقشهٔ یونان و قلمرو دول آتن، اسپارت و تِب در زمان اردشیر دوم. برای بهتر دیدن تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

جنگ داخلی یونان شش سال طول کشید، بدون اینکه غالب و مغلوب معلوم شود، سرانجام دولت آتن به کمک ایران شکست فاحشی به نیروی دریایی اسپارت داده مجدداً در دریا برتری یافت. توضیح آنکه اردشیر دوم به طرفین تکلیف کرد که صلح کنند. در سال ۳۸۷ پیش از میلاد، اسپارت سفیری را به نام آنتالکیداس به دربار ایران فرستاد و عهدنامهٔ صلحی مابین دول یونانی با دخالت اردشیر دوم نوشته شد. به موجب این عهدنامه قرار شد که دول یونانی هر کدام در امور داخلی خود مستقل باشند و من بعد هیچکدام با همدیگر اتحادی بر علیه دیگری نکنند والا به جنگ با ایران گرفتار خواهند شد و بدین ترتیب جنگ خاتمه یافت. دولت اسپارت هم متعهد شد که هیچگونه رابطه‌ای با شهرهای یونانی در آسیای صغیر (غرب ترکیه] نداشته باشد و جزیرهٔ قبرس نیز مجدداً به ایران برگشت. این عهدنامه برای یونانیان بسیار موهون بود و اینطور شروع شده بود که «شاهنشاه اردشیر اینطور صلاح‌اندیشی می‌کند که....» و این نفوذ کامل ایران را در یونان کاملاً نشان می‌داد. چنان نوشته‌اند که عهد نامه آنتالکیداس در واقع فرمانی بوده که از طرف اردشیر دوم صادر شده‌است. بدینگونه نیروی دریایی ایران در دریای اژه و حتی در اطراف پلوپونزوس تفوق و نفوذ قطعی یافت و صلح و آرامش را در بین یونانی‌های مستقر در این مناطق مستقر یا تحمیل کرد.[۱۱]

شورش کادوسیان

آنگونه که پلوتارک می‌نویسد کادوسیان که عمدتاً در گیلان و آذربایجان شرقی سکنی داشتند. در روزگار اردشیر دوم سر به شورش گذاشتند. در نتیجه شاهنشاه خود برای فرونشاندن آن بدان سرزمین شتافت. ارتش در آن سرزمین کوهستانی دچار کمبود شد و سرانجام اردشیر با دادن امتیازهایی، کادوسیان را به فرمان درآورد.

شکست در تصرف مصر

پس از استواری جایگاه اردشیر دوم، گرچه وی نگران مصر بود، ولی چندین سال از آن پرهیز کرد، چرا که درگیری‌هایی در آسیای صغیر و آداک‌های (جزیره‌های) دریای مدیترانه رخ داد که مهم‌ترین آنها در قبرس بود که در آن زمان یک ایالت ایران محسوب می‌شد.[۳]

حمله‌ای دوباره به مصر انجام گرفت که فرجامی نداشت، چرا که مصر با شورشیان آسیای صغیر و قبرس متحد بود. پس از سرکوبی شورش در آسیای صغیر و قبرس، اردشیر دیگرباره در صدد بازپسگیری مصر برآمد. اردشیر فرناباذ را فرمانده کرد، وی پایگاه لجستیکی خود را در فلسطین نهاد و در آنجا به گردآوری نیروی دریایی پرداخت. نیروی ایران به سوی مصر روانه شد.

مصریان که منتظر حملهٔ فرناباذ بودند، دلتا را بسیار مستحکم کرده بودند، با این حال فرناباذ با جنگ سختی به درون مصر درآمد. پس از آن وی در جای خود ماند تا کشتی‌های دیگری به نیروی دریایی برسد.

مصری‌ها از کندی حرکت ارتش بهره برده و ممفیس پایتخت مصر را مستحکم نمودند. از سوی دیگر درگیری‌هایی نیز در گرفت. این احوال تا طغیان نیل ادامه داشت، پس از آن دولت مرکزی که بیم داشت، ارتش، در مصر، درگیر جنگی فرسایشی شود، دستور بازگشت ارتش را داد. پس از آن تا پایان شاهنشاهی اردشیر دوم، نبرد بزرگی میان مصر و دولت ایران روی نداد، هرچند دوطرف در نوار مرزی در آماده باش به سر می‌بردند.

آزادی‌های مذهبی در ولایات ایران

نوشته شده‌است که در ولایات ایرانی در آسیای صغیر، ذکر اسم بعل رب‌النوع فینیقیه و اسم آپولون رب‌النوع یونانی‌ها، در روی سکه‌ها معمول بوده‌است. در ممالک دیگر ایران هم کسی معترض عقاید مذهبی اهالی نبوده‌است یعنی سیاست کوروش بزرگ که بر تساهل مذهبی بود، تا آن زمان، پیروی می‌شده‌است.[۸] اظهار تسامح نسبت به عقاید دیگران، در پادشاهان هخامنشی همچون یک اصل کشورداری نزد آنها معمول بود.[۱۲]

ذکر نام میترا و آناهیتا در ردیف نام اهورامزدا

اردشیر آپادانایی در اکباتان ساخته، همچنین آپادانای داریوش در شوش را که در روزگار اردشیر یکم، بر اثر آتش سوزی از میان رفته بود، بازسازی کرد.


بقایای نیایشگاه آناهیتا در کنگاور.

اردشیر دوم در نبشته‌های خود در کنار نام اهورامزدا دو فرشته را نام می‌برد. نبشته‌ای که بازسازی آپادانای داریوش را یاد کرده چنین می‌گوید: «به یاری اهورامزدا، آناهیتا و میترا (ناهید و مهر) فرمان دادم، این آپادانا ساخته شود.» اردشیر سوم هم در نبشته‌ای از تخت جمشید می‌گوید:: باشد که اهورامزدا و بغ میترا (مهر) مرا، سرزمینم و هرآنچه من ساخته‌ام، بپایاد." به نظر می‌رسد که یک تجدد و بدعت مذهبی در روزگار اردشیر دوم روی داده‌است. بروسوس به نقل از کمنس الکسندرین گفته که از روزگار اردشیر دوم، پرستشگاه‌هایی در همدان و شوش و بابل پدید آمد که در آن پیکره‌هایی از آناهیتا برپاکردند. چنین بر می‌آید که این کار اگر به راستی انجام شده، تحت تأثیر عادت کلی مردم آناتولی (غرب ترکیه) و بابل بوده و برپا کردن پیکرهٔ آناهیتا از روی نمونه‌های بابلی انجام شده‌است. بخش‌هایی از یشت پنجم اوستای کنونی که دربارهٔ آناهیتا سخن می‌گوید از دید زبان‌شناسی در حدود روزگار اردشیر دوم پدید آمده‌است.

ذکر نام آناهیتا و میترا، در کنار نام اهورامزدا، بدون شک تازگی دارد اما اینکه این امر حاکی از تحول در آیین یا از تأثیر فرهنگ‌های دیگر در عقاید پارسی‌ها بوده باشد، چیزی است که یک مؤرخ نمی‌تواند به آسانی آن را تصدیق کند. اینکه داریوش بزرگ از اهورامزدا، همچون خدای بزرگ، نه خدای یگانه یاد می‌کند، نیز خود حاکی از آنست که وی اهمیت خدایان دیگر را نیز در جای خود، نمی‌تواند نادیده بگیرد.

ارادت و ارتباط شخصی اردشیر، نسبت به آناهیتا و میترا، مسئله‌ای است که باید در نظر گرفته شود. اردشیر در معبد آناهیتا از سوء قصدی که به جانش شد، نجات پیدا کرده و نسبت به آناهیتا احساس قدردانی داشت. همچنین شکست کورش کوچک را در نتیجهٔ انتقام میترا که خدای عهد و پیمان بود می‌دانست، زیرا کوروش کوچک، بعد از سوء قصد به برادرش، پیمان وفاداری نسبت به اردشیر را نقض کرده و بسوی او لشکر کشیده بود. اردشیر شکست و قتل کوروش را همچون حمایت میترا در حق خویش تلقی می‌کرد. با این سابقه‌ها طبیعی بود که در کتیبه‌های خویش دایم از آنها یاری و پناه بجوید. میترا و آناهیتا از قبل، همچنان معبود پارسی‌ها بوده‌اند و ذکر این نام‌ها را نمی‌توان بدعت به شمار آورد.[۱۳] با در نظر گرفتن این نکته که آیین خاندان هخامنشی ممکن نیست با عقاید طبقات عامه پارسی مغایرت داشته باشد پیداست که درین ادوار هنوز آیین زرتشت در بین پارسی‌ها نفوذی ندارد و اینکه نام زرتشت هم، در روایات هرودوت در ضمن اخبار مادی‌ها و هخامنشی‌ها نمی‌آید، هر چند به هیچوجه این نکته را که زرتشت درین دوره و حتی قبل از ان نیز در نزد این طوایف شناخته بوده‌است، نفی نمی‌کند اما با توجه به اینکه در کتیبه‌های این عهد هم ذکری از زرتشت نیست. اینهمه را شاید بتوان قراینی تلقی کرد، حاکی از آنکه آیین زرتشت را در دورهٔ هخامنشی باید از جرگهٔ عقاید دینی رایج در ماد و پارس خارج شمرد و آن را به طوایف و اقوام شرقی قلمرو امپراتوری هخامنشی منسوب کرد.[۱۴]

جانشینی اردشیر دوم

اگر به روایات موجود بتوان اعتماد کرد، نوشته‌اند که اردشیر یکصد و پانزده فرزند داشت که بیشترشان، در عهد حیات پدر مردند. چهار پسر نامی از او باقی ماند که سه پسر از بطن استاتیرای یکم به نام‌های داریوش، آریاسپ، واٌخٌوس یا اردشیر سوم بودند و یک پسر دیگر به نام ارشام که شاه محبت فوق‌العاده‌ای در حق او داشت.[۷]

روایت پلوتارک دربارهٔ جانشینی اردشیر دوم، رمانتیسمی بی‌اندازه دارد و داستان آن کلیشه‌ای می‌نماید، با این همه نمی‌توان همهٔ آن را، مانند نوشته‌های کتزیاس دروغ پنداشت.

روزگار شاهنشاهی اردشیر دوم بیش از همه کس از دید شاهزاده داریوش پنجاه ساله پایان ناپذیر می‌نمود، وی سرانجام در سال پایانی اردشیر دوم به تحریک گروهی ازدرباریان، در صدد رسیدن به شاهنشاهی و کشتن پدرش برآمد. اردشیر را خواجه ای از این کنکاش آگاه کرد.

اردشیر دید که نه می‌تواند این موضوع را نادیده گیرد، چرا که جانش در خطر بود و نه بی درنگ باور کند، توطئه این گونه بود که شبانه به خوابگاه شاه درآیند و او را بکشند، اردشیر دستور داد تا پشت تختخوابش دری باز کنند و روی آن را با پرده بپوشند. در ساعت معهود توطئه گران، به خوابگاه درآمدند، اردشیر آنها را شناخت و از در بیرون رفته پاسداران را خواست. پس از آن داریوش و کنکاشیان بازداشت شدند. به فرمان شاه، دادگاهی از قضات انجمن شاهی تشکیل گردید و دادستان‌هایی برگزیده شد. اردشیر دستور داد تا منشی‌های دادگاه رأی قضات را نوشته، نزد او آورند.

همه به اعدام رای دادند، در نتیجه داریوش به کشتن رفت. پس از ان اردشیر آریاسپ را جانشین خود کرد. مردم وی را از روی خوش خویی و نرمی رفتار دوست می‌داشتند. سپس اٌخٌوس به وسیلهٔ درباریان، به آریاسپ، چنین القاء کردند که اردشیر نسبت به او هم بدبین شده و آهنگ آن دارد که او را هم اعدام کند، در نتیجه آریاسپ پیش دستی کرده، خودکشی کرد. مرگ او، مایهٔ تأثر فوق العادهٔ اردشیر شد. پسر دیگرش ارشام یا اریورات نیز به تحریک اخوس کشته شد.

اردشیر دوم پس از ۴۵ سال شاهنشاهی در سال ۳۵۸ پیش از میلاد، در سن ۸۷ سالگی درگذشت و پسرش اٌخٌوس با نام اردشیر سوم به جای او نشست.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 266
بازدید دیروز : 82
بازدید هفته : 351
بازدید ماه : 747
بازدید کل : 204735
تعداد مطالب : 736
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
 <-PostTitle-> <-PostContent-> 1 <-PostLink->